لِوین -یکی از شخصیتهای رمان آناکارنینا- به خروس کولی اولی که خیلی به او نزدیک بود تیری خالی کرد و تیرش خطا رفت. وقتی بلند شده بود به او نشانه گرفت اما در همین هنگام خروس کولی دیگری از زیر پایش بلند شد و توجه او را به خود جلب کرد و خواست او را بزند اما بار دوم نیز تیرش خطا رفت.
لوین طبق عادت وقتی نخستین تیرش به هدف نمیخورد عصبی میشد و به خشم میآمد، بعد هم تمام روز تیرهایش خطا میرفت. امروز هم از همان روزها بود. شکار فراوان بود. خروس کولیها پشت سر هم از زیر پای سگها و شکارچیان بلند میشدند و لوین فرصت داشت که جبران مافات کند اما هر چه بیشتر تیراندازی میکرد آبرویش پیش وسلوسکی -یکی دیگر از شخصیتهای رمان- بیشتر میریخت.
در حالْ خستگیش از میان رفت و با قدمهایی سبک در باتلاق به سوی سگ پیش رفت. یک خروس کولی از زیر پایش بلند شد. لوین نشانه گرفت و زد. سگ همچنان ایستاده ماند. مرغ دیگری از پیش پای سگ برخاست. لوین باز زد. اما آن روز بختش خفته بود و اینبار نیز تیرش خطا رفت.
کار شکار بدتر و بدتر میشد.
این پدیده در جریان ورزش قهرمانی نیز محتمل است.
افرادی که ورزش ژیمناستیک را حرفهای دنبال میکنند، گاه پیش میآید که یک حرکت را علیرغم اینکه ماهها به خوبی اجرا کردهاند، ناگهان در یک جلسهی تمرین خوب پیش نمیرود. واضح است که با اجرای پیدرپی آن حرکت، پیوسته بر خشم خود میافزایند.
راهکار مناسب، جایگزین کردن یک حرکت پایهای است که به مراتب سادهتر و چالش کمتری را میطلبد.
گاهی لازم است قهرمانان ژیمناستیک خود را از پیچیدهترین حرکت به پایهترین حرکت ورزش خود انتقال دهند. حرکتی که احتمالاً اولین حرکتی بوده که آنها در ورزش ژیمناستیک خود آموختهاند.
بدن با ما حرف میزند و این را ورزشکارانی که در سطح قهرمانی فعالیت میکنند به خوبی احساس کردهاند.
آنها با بدن خود در تعامل و گفتوگو هستند و عوض طغیان علیه بدن خود و تلاش برای اجرای یک حرکت در زمان نامناسب، خود را با بدن منطبق و هماهنگ میکنند.